بازم سلام دوستان بازم با یه رمان دیگه اومدم ....رمان ستاره پنهان ..... داستان درمورد دختریه که یه سوء تفاهم زندگیه عادیشو از هم میپاشه و از یه دختر ساده تبدیل به یه ادم پررو و بی ادب و بی حجاب میشه ... خانوادش هم همیشه ی خدا بهش غر میزدن برای همین دختره تصمیم میگیره پیش پدر بزرگش زندگی کنه و چند ماهی وضعیت همین بود تا اینکه اون پیرمرد میمیره و این میشه یه مشکل دیگه چنکه وراث میخوان اون خونه رو خراب کنن و یه برج بسازن .... یه پسره مذهبی که معماره مسئولیت طراحی نقشه رو به عهده میگیره و این میشه سرآغاز ورودش به اون خونه و اشنایی با اون دختر .... البته اونها یه فامیلی دوری با هم داشتن و پسره به دلیل همین اشنایی ها از اون دختر متنفره تا اینکه که کمکم به دختر تذکر میده و اون هم طوری جوابش رو میده که دهانش بسته بشه .... و فکر کنه که دختره کار بد میکنه ! ولی بعد از مدتی میفهمه که دختره بهش دروغ میگفته و کمکم عاشقش میشه ...
داستان تخیلی هم میشه ، بعد از کلی اتفاق باحال دختره میفهمه که چیزی که تو وصیت نامه پدربزرگش درمورد خودش( قالیچه ترنج ) به ارث برده یه جور طلسمه که صاحبانش رو خیالی و دیوانه نشان میداده .... و یک جورهایی از دختر خواسته که اون طلسم رو باطل کنه و اون همراه همون پسر تصمیم میگیرین همین کارو بکنن ......
سلام دوستان بازم اومدم با یه رمان دیگه .. خوب این یه رمان درمورد یه دختره بازهم .. داستان از جایی شروع میشه که دختر بعد از فوت پدرش که سکته کرده و فلج شدن مادرش باید خرج خودشو و اونو و خواهر کوچکش رو دربیاره ... چند جا میره ولی چیزهایی میبینه که خوب نیست و برای همین تصمیم میگیره بگه متاهله و برای محکم کاری بگه باردار هم هست ... اینجا با پسری عجیب روبه رو میشه ... کم کم اتفاقاتی میوفته که دختر مجبور به زندگی در عمارت انها میشه و کم کم عاشق پسره میشه ... اما پسره یه بار ازدواج کرده و ......
دیگه خودتون بخونین مزش میپره .... نویسندش هم خانوم : منیر مهر نیزی مقدم هستند ...
بازم سلام ..... باز هم یه رمان دیگه که اسمش اسمان اذره و از نظرم خیلی قشنگه ....
این رمان درمورد یه دختر روستایی که با یه پسر فقیر عقد میکنه و بعد برای کنکور تمرین میکنن و دختره دکتری قبول میشه و پسره معماری ولی دانشگاه ازاد .. با تشویق دختره درسشون رو ادامه میدن تا اینکه تو تهران به وضع بدی میوفتن و ازشون دزدی میکنن و شهریه دانشگاه پسر رو میدوزدن .. بعدش هم اتفاقاتی میوفته که پسره به عنوان یه خواننده کارش رو شروع میکنه و کم کم باهمسرش بد میشه .... در اخر هم با ماجراهای زیاد طلاق میگیرن .. دختره زندگی سختی رو میگذرونده و حتی مدتی معتاد میشه ولی بعدش با سردی دنبال درس میره و به کارهایی دست میزنه که بی نهایت وحشتناک هستند .. تا اینکه یه مرد به نام جانیار وارد زندگیش میشه و سعی میکنه اونو با همسرش اشتی بده و ...
خیلی باحاله ولی بقیش رو نمیگم که مزش بپره خودتون بخونید ! فعلا
سلام دوستان عزیزم ... ببخشید این مدت نبودم . امتحان دارم ایشاالله زودتر مدرسه ها تموم بشه تا تمام وقت برای معرفی و نوشتن رمان ها وقت بزارم ولی متاسفانه حالا امکانش وجود نداره .. خوب این بار هم میخوام یه رمان دیگه رو معرفی کنم ... اسطوره یه رمان معروف و خیلی زیباست که میتونم بگم بهترین رمانیه که به عمرم خوندم ... داستان درمورد دختر فقیریه که با زحمت دانشگاه تهران قبول میشه و از همون اول عاشق یه پسر میشه که 15 سال از خودش بزرگتره ولی پسر اصلا درست اونو نمیشناخته .. دوستش هم که میدونسته وضعیت مالی خوبی ندارن بهش پیشنهاد کاری میده و خودش اونو براش جور میکنه ، اونم تو شرکت دیاکو .. همون پسر . پسر همیشه اونو به عنوان یه خواهر میدیده ولی برادرش که ادم سردی بوده عاشقش میشه ...
وای خیلی غمگینه ولی پایان شاده بخونید حتما ... اصلا کارای پگاه عزیزم محشره ... فعلا